آمدی، رفت ز دل صبر و قرارم، بنشین
آمدی، رفت ز دل صبر و قرارم، بنشین
بنشین تا به خود آید دل ِ زارم، بنشین
دل و دین بردی و اکنون پی ِ جان آمده ای
بنشین تا به تو آن هم بسپارم، بنشین
آمدی کز غمِِ ِ بیرون ز شمارم پرسی
بنشین تا به تو یک یک بشمارم، بنشین
از برم رفتی و می میرم از این غم، باری
به کنارم ننشستی، به مزارم بنشین
+ نوشته شده در پنجشنبه بیست و چهارم آذر ۱۳۹۰ ساعت 17:32 توسط تاحر
|