آمدی، رفت ز دل صبر و قرارم، بنشین 

بنشین تا به خود آید دل ِ زارم، بنشین 


دل و دین بردی و اکنون پی ِ جان آمده ای

بنشین تا به تو آن هم بسپارم، بنشین


آمدی کز غمِِ ِ بیرون ز شمارم پرسی

بنشین تا به تو یک یک بشمارم، بنشین


از برم رفتی و می میرم از این غم، باری

به کنارم ننشستی، به مزارم بنشین