آره من اونم که گفتم واسه چشم تو دیوونم، آره من قولی بهت دادم که تا تهش بمونم، تو ولی این روزا سرد شده نگاهت، راهزنا زدن به راهت.. اما من چی؟ من فقط یه کم شکستم، خوب نگام بکن، می بینی؟ من هنوز همون دیوونم..

 

کهنه فروش تو کوچمون داد میزد کهنه می خریم، وسایل شکسته و پاره و پوره می خریم، بی اختیار فریاد زدم قلب شکستم می خری؟ گفت که اگه ارزشی داشت، کسی اونو نمی شکست..

آغاز سفر عشق این است: "کنار گذاشتن من و هیچ شدن". از این هیچ است که همه چیز زاده می شود.

من شعر سکوتم را در گوش تو خواهم خواند، شب های بلندم را با یاد تو خواهم ماند، من ریشه ی عشقم را در قلب تو خواهم کاشت، آن صحبت اول را در خاطره خواهم داشت.. 

در این دنیا که حتی ابر ، نمی گرید به حال ما، همه از من گریزانند، تو هم بگذر از این تنها..

خیلی ها نفرین می کنن، تلافی می کنن.. اما نه.. نفرین من: الهی اونی که دوسش داری تنهات نذاره.. تلافی من: میرم تا به اون برسی، سر راهت نباشم.. راستی، قدر من دوستت داره؟!..

عشق هیچ مرگی نمی شناسد، عشق بر مرگ غلبه می کند. عشق مرزهای زمان را فتح می کند.

هر آنچه طی سالیان ساخته ای ممکن است فردی در یک لحظه ویران کند، باری تو همواره در حال ساختن باش. اگر این گونه کنی به زودی قصری از عشق بنا می کنی که احدی توان ویران کردن آن را ندارد.. 

وقتی قرار شد من بیقرار تو باشم، ناگهان تو تنها قرار زندگی ام شدی!.. 

عاشقی مقدور هر عیاش نیست، غم کشیدن کار هر نقاش نیست.. 

یه بار دیگه بگو آره ، نگو سخته چه دشواره، به پای قلب سرد تو، شدم مجنون و آواره.. 

گاهی خیال می کنم از من بریده ای، بهتر زمن برای دلت برگزیده ای، از من عبور می کنی و دم نمی زنی، تنها دلم خوش است که شاید ندیده ای..

در مهربانی همچون باران باش که در ترنمش "علف هرز" و "گل سرخ" یکیست.. 

تا قاف ترین قله ی هستی، سیمرغ ترین همسفرم باش، من مرغ اسیر دل دریاچه ی نورم، تا پر بکشم سوی خدا بال و پرم باش. 

در این بازار دنبال چه می گردی؟ نمی یابی نشان هرگز تو از عشق و جوانمردی، اگر خواهی نجات از دام این دوران، برو بگذر از این بازار، از این مستی و طنازی.. 

یه شب خوب تو آسمون، یه ستاره چشمک زنون، خندید و گفت: کنارتم، تا آخرش تا پای جون، ستاره ی قشنگی بود، آروم و ناز و مهربون، ستاره شد عشق من و منم شدم عاشق اون، اما زیاد طول نکشید عشق من و ستاره جون، ابری اومد ستاره رو دزدید و برد نامهربون، حالا شبا به یاد اون، زل می زنم به آسمون، دلم می خواد داد بزنم این بود قول و قرارمون، تو رفتی و از خودتم، نذاشتی حتی یه نشون.. 

پروردگارا! به من بیاموز دوست بدارم کسانی را که دوستم ندارند، گریه کنم برای کسانی که هیچگاه غمم را نخوردند، لبخند بزنم به کسانی که هرگز تبسمی به صورتم ننواختند، محبت کنم به کسانی که محبتی در حقم نکردند، عشق بورزم به کسانی که عاشقم نیستند. 

می رسد روزی که مرگ عشق را باور کنی، می رسد روزی که تنها در کنار عکس من، نامه های کهنه ام را مو به مو از بر کنی.

همیشه ابرا می بارن اما همه عاشق ستاره ها میشن، مواظب باش چشمک ستاره، گریه ی ابرو از یادت نبره..

امشب شب آخره که مزاحم دلت شدم، خورشید فردا مال تو ببخش که عاشقت شدم، بدرقه لازم ندارم، خودم میرم عزیزترین، نذار بمونه زیر پا ، قلبمو بردار از زمین، دوستت دارم برای تو فقط یه حرف ساده بود، غافل از این که قلب من منتظر اشاره بود.. 

به یادت هستم بی هیچ بهانه ای، شاید دوست داشتن همین باشد. 

اگه کسی تو چشات نگاه کرد و قلبت لرزید عجله نکن، چون ممکنه یه روز کاری با قلبت بکنه که چشات بلرزن..

گفتمش آغاز درد عشق چیست؟ گفت آغازش سراسر بندگیست، گفتمش پایان آن را هم بگو، گفت پایانش همه سرکندگیست، گفتمش درمان دردم را بگو؟ گفت درمانی ندارد بی دواست، گفتمش یک اندکی تسکین آن، گفت تسکینی ندارد ماندنیست..

وقتی تو از عشق بی بهره هستی، از دیگری می خواهی که آن را به تو بدهد، در واقع تو گدایی می کنی. دیگری نیز متقابلا از تو عشق می طلبد. حال دو گدا دست هایشان را بر روی یکدیگر گشوده اند، تصور کن!

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم، با همین سنگ زدن ماه به هم می ریزد، کی به انداختن سنگ پیاپی در آب، ماه را می شود از حافظه ی آب گرفت؟!.. 

چی بگم اگه تو بودی گریه ها منو نمی برد، زندگی منو می فهمید، رویاهام به هم نمی خورد.. 

یک همیشه یکه! شاید در تمام عمرش نتونه بیش از یک عدد باشه. اما بعضی وقتا همین یک میتونه خیلی باشه:
....
یک دنیا
یک سرنوشت
یک دوست
یک خاطره.. 

نفسم می گیرد، در هوایی که نفس های تو نیست..

تو اگر در تپش ابر خدا را دیدی، همتی کن و بگو ماهی ها، حوضشان بی آب است..

در نهان به آنانی دل می بندیم که دوستمان ندارند و در آشکار از آنانی که دوستمان دارند غافلیم، شاید این است دلیل تنهایی مان.. (زنده یاد دکتر علی شریعتی)

ز کويت رفتم و الماس  ِ طاقت بر شکستم برو با يار  ِ خود بنشين که من بارِ سفر بستم

که بعد  ِ رفتنم جانا هزار افسوس خواهي خورد فلاني يار  ِ خوبي بود و من ،قدرش ندانستم


وقتي دلمو شکستي حس کردم بيشتر دوستت دارم

چون حالا دلم چندين تيکه داشت که هر کدوم جداگونه دوستت داشت


فکر ميکردم که برام يه رفيق و همدمي

تو کوير آرزو باران رحمتي

به گمونم آخر عاشقاي عالمي

بذار راحتت کنم ، فکر ميکردم آدمي!ا


چقدر سخته

کسي رو که دوستش داري نتوني بهش بگي که دوستش داري و

چقدربده که کسي تورو دوست داشته باشه واينو نتونه بهت بگه




چقدر سخته

تو چشاي کسي که تمام عشقت رو ازت دزديد وبجاش يه

زخم هميشگي رو قلبت هديه داد زول بزني و بجاي اينکه

لبريز کينه و نفرت شي حس کني که هنوز هم دوسش داري



چقدر سخته

دلت بخواد سرتو باز به ديواري تکيه بدي که

يبار زير آوار غرورش همه وجودت له شده



چقدر سخته

تو خيالت ساعتها باهاش حرف بزني اما

وقتي ديديش هيچ چيزي بجز سلام نتوني بگي


چقدر سخته

وقتي که پشتت بهشه دونه هاي اشک گونه هاتو خيس کنه

اما مجبور بشي بخندي تا نفهمه که هنوز دوسش داري



چقدر سخته

گل آرزوهاتو تو باغ ديگري ببيني و هزار

بار خودتو بشکني و اونوقت آروم زير لب بگي

گل من

باغچهء نو مبارک



هر انکه يار خواهد يار بسيار

وليکن فرق دارد يار با يار

دل من سايه لطف تو ميخواست

و گرنه سايه ديوار بسيار

به دردهم اگرخورديم قشنگ است ،به شانه بارهم برديم قشنگ است ،دراين دنياکه پايانش مرگ است ، براي هم اگرمرديم قشنگ است

نه بلبل خواهد از بستان جدايي نه گل دارد خيال بي وفايي اگر گفتي مرا الان چه حاليست ميان قلب من جاي تو خاليست



ستاره هاروهرشب مي بينم بااينکه دورند...تورو روزها هم نمي بينم کاش ستاره بودي

کو طبيبي تا شکافد قلب خونين مرا/تا ببيند من نمردم عشق تو کشته مرا


اتل متل دلبرک-دلم برات زده لک -چه با پيام چه با تک- دوست دارم با نمک!ا

کوتاهترين فاصله براي گفتن دوستت دارم يک لبخند است يک دنيا لبخند براي تو


توي اين دنياي ديوونه يه ديوونه ديوونه وار ديوونته ديوونه

خواستي فراموشت کنم به اين سايت مراجعه کن
Www.to-khab-bebinin.com
خداوند همه چيز راجفت آفريد:جزدماغ ودهن وقلب،مى دونى چرا؟چون بايدبراى خودت يک هم نفس يک هم زبان ويک هم دل پيداکنى


هيچکس تلخيه ي لبخند مرا درک نکرد ، گريه هاي دل من پنهان است


نور دليل تاريکي بود و سکوت دليل خلوت ، تنها عشق بي دليل بود که تو دليل آن شدي


در دياري که در آن نيست کسي يار کسي ، يا رب اي کاش نيفتد کار کسي به کسي


دوست دارمش ، مثل دانه اي که نور را ، مثل مزرعه اي که باد را ، مثل زورقي که موج را ، يا پرنده اي که اوج را ، دوست دارمش


آينده از آن کسانيست که به زيبا بودن روياهاي خود ايمان دارند . (النور روزولت)ا


آه ، آدرس ما رو نداري ؟ کوه دل ، ميدان غم ، خيابان وفا ، ايستگاه قلب ، مجاور فروشگاه عشق ، عقب قلبهاي شکسته


بگو يارم کجاست تا خاک پايش را سرمه ي چشمانم کنم


بعد از رفتن تو ، آسمان چه معصومانه مي بارد ، ستاره ها روشنايي را از دست دادند ، ابرها در هم تپيده شدند و خورشيد ديگر طلوع نکرد


خدا را دوست دارم چون هرچه دارم از او دارم ، اگر عاشقم از اوست ، اگر صادقم صداقتم از اوست ، اگر شادم شاديم از اوست ، اگر زندگي مي کنم زندگيم از اوست


عزيزم هرگاه به جايي رسيدي فراموش نکن که از کجا آغاز کردي


جانا ز دست عشق تو ، يک دم نباشد راحتم / هر شب خيالت را کشم ، اي ماه تابان در برم


کاش ريسمان محبتمون روزي يکبار پاره بشه تا با هر گره زدن فاصلمون کمتر بشه !ا


آنگاه که آوار تنهايي روحت را در هم شکست ، گوشه ي قلبت را بنگر ، من آنجا به انتظارت هستم


ترسم که تو هم يار وفادار نباشي / عاشق کش و معشوق نگه دار نباشي / من از غم تو هر روز دوصد بار بميرم / تو از دل من هيچ خبر دار نباشي


بي پنجره اي ، غريبه اي در وهمي / عشق است اگر از آن نداري سهمي / فهميدن عشق عاشقي مي خواهد / يک روز بزرگ مي شوي مي فهمي


وصل تو کجا و من مهجور کجا / دردانه کجا ، حوصله ي مور کجا / هرچند ز سوختن ندارم باکي / پروانه کجا و آتش طور کجا


ديگر بهار در سبد روزگار نيست / ديگر قرار نيست ، نه ديگر قرار نيست / شادم که زود مي گذرد شاديم ، ولي / غم مي خورم که هيچ غمي ماندگار نيست


کاش ميشد در سايه ي مژگانت ، لحظه اي به تماشاي درياي خوشرنگ چشمهايت مي نشستم


کاش ميشد با تو بودن را نوشت / تا که زيبا را کشم بر هرچه زشت / کاش ميشد روي اين رنگين کمان / مي نوشتم تا ابد با من بمان


ميدوني چرا غروب هميشه سرخه ؟ چون هر وقت ميبينه چقدر دوست دارم ، حسوديشون ميشه !ا



زندگي جيره ي مختصريست ، مثل يک فنجان چاي و کنارش عشق است ، مثل يک حبه قند ، زندگي را با عشق نوش جان بايد کرد

جهان چيزي شبيه موهاي توست ، سياه و سرکش و پيچيده ، خيال کن چه بي بختم من ! که به نسيمي حتي جهانم آشوب مي شود


مثل فرشته ها شده اي احتياط کن / زيبا و با صفا شده اي احتياط کن / چنديست که احساس مي کنم / عزيزتر از جان ما شده اي ، احتياط کن


سرخ شد آيينه از هرم نگاه من و تو / بهتر از عشق کسي نيست پناه من و تو / هنر عاشقي امروز پسند همه نيست / که محبت شده اينگونه گناه من و تو


نگاه تو سيب است و من نيوتني بيچاره ، بي خواب از کشف جاذبه


منو ببخش که بي خبر تو خلوتت پا ميزارم / مقصرش دلتنگيه ، من که گناهي ندارم


کوتاهترين فاصله ها براي گفتن دوستت دارم يه لبخنده ، يه دنيا لبخند براي تو


تسبيح نيستم اما نفسم را به شماره انداخته است شوق دستان تو


تو با من باش و بگذار عالمي از من جدا گردد / چو يک دم با تو بنشينم ، دل از هر غم رها گردد


دردم از ديدار توست / دل فقط بيمار توست / شادي عشق و اميد / هديه ي چشمان توست



کاش ميشد بوسه ها را قاب کرد / مثل نامه سوي هم پرتاب کرد / کاش ميشد عشق را تقسيم کرد / مثل تک شاخه گلي تقديم کرد


از تو گفتن کار هر کس نيست اي زيبا غزل / من براي گفتنت بايد که مولانا شوم


بيادت هستم حتي اگر قرار باشد شبي بي چراغ در حسرت يافتنت تمام کوچه ها را قدم بزنم


عشقت به دلم اگر بتابد چه کنم ؟ / مهرت به سراي من بخوابد چه کنم ؟ / يکدم به سوال من جوابي بده دوست / روزي که دلم تو را بخواهد چه کنم ؟


براي محبت هايي که عميقند ، نديدن و نبودن هرگز بهانه ي از ياد بردن نيست !ا


شمع اگر سوخت و به پروانه وفادار نبود / من بر آنم که بسوزم به کنارت ، اي دوست


رابطه ها زماني زيبا مي شوند که براي ياد کردن هيچ دليلي به جز دلتنگي نباشد


اگر خطا نکنم عطر ، عطر يار من است / کدام دسته گل امروز بر مزار من است / تو قرص ماهي و من برکه اي که مي خشکد / خود اين خلاصه ي غم هاي روزگار من است


در چشم آفتاب چو شبنم زيادي ام / چون زهر هرچه که باشم اگر کم زيادي ام / همچون نفس ، غريبترين آمدن مراست / تا ميرسم به سينه همان دم زيادي ام


روزهايي که بي تو مي گذرد / گرچه با ياد توست ثانيه هاش / آرزو باز مي کشد فرياد / در کنار تو مي گذشت اي کاش



از دوري تو دلي پر از غم دارم / وز غصه ي تو همواره ماتم دارم / گر حق بدهد به من همه ملک وجود / گويم که گل روي تو را کم دارم


آيين عشق بازي دنيا عوض شده ست / يوسف عوض شده ست ، زليخا عوض شده ست / حق داشتي مرا نشناسي به هر طريق / من همچنان همانم و دنيا عوض شده ست


تا غروب اين زمين تا طلوع واپسين ، در کتاب خاطراتم ، ماندگاري نازنين


ابرها به آسمان تکيه مي کنند ، درختان به زمين و انسانها به مهرباني يکديگر


ويران شد از نگاهت بناي استوار دلم ، حالا تو تنها ستون اين ويرانه اي


من برگ تو هم عابري و عشق قدمهايت / دل ميبري و ميگذري ، اي جانم به فدايت


تو را ديدم دلم بر باد کردم / براي ديدنت فرياد کردم / ندانستم که عشق اول جميل است / تمام هستي ام بر باد کردم


اگر قلبم از چوب بود ، آن را به آتشکده ي چشمانت مي سپردم !ا


نيستي کم نه از آيينه نه حتي از ماه / که ز ديدار تو من تشنه ترم تا از ماه / من محال است به ديدار تو قانع باشم / کي پلنگي شده راضي به تماشا از ماه


خوشا آنان که در بازار گيتي / خريدار وفا بودند و هستند / خوشا آنان که در راه رفاقت / رفيق با وفا بودند و هستند



اتل متل صداقت / دل به تو کرده عادت / برات دعا ميکنم / اينه رسم رفاقت !ا


اي که ترنم محبت را در قلبت احساس کردم / تو را به تکرار همه دوستت دارم هاي دنيا دوست دارم


دلتنگ تو امروز شدم تا فردا / فردا شد و باز هم تو گفتي فردا / امروز دلم مانده و يک دنيا حرف / يک هيچ به نفع دل تو تا فردا


آرزو ميکنم که فرو افتادن هر برگ پاييزي آميني باشد براي آرزوهاي قشنگت !ا


ديگر در اين قمار نبايد زيان دهم / بگذار در جدا شدن از يار جان دهم / همچون نسيم مي گذرد تا به رفتنش / چون بوته زار دست برايش تکان دهم


با هر بهانه و هوسي عاشقت شده است / فرقي نمي کند چه کسي عاشقت شده است / چيزي ز ماه بودن تو کم نمي شود / گيرم که برکه اي ، نفسي عاشقت شده است


من همانم که اگر دوست مرا ياد کند / به صفاي قدمش ديده ي خود را فرش کنم


دلم بهانه ميکند طلوع ديدن تو را / تا به کجا دلم کشد حسرت ديدن تو را ؟


آرامتر سکوت کن ، صداي بي تفاوتي هايت آزارم ميدهد !ا


به دل ميگم شب يا سحر يادش نکن / دلم ميگه ديونشم ، تو هم فراموشش نکن

 

رابطه ي قلبي دو دوست نياز به بيان الفاظ و عبارات ندارد . (جبران خليل جبران)ا



نماز عشق ترتيبي ندارد ، چرا که با نخستين سر بر خاک گذاردن ، ديگر برخواستي نيست . (ارد بزرگ)ا



هرکس را نه بدان گونه که هست احساسش مي کنند ، بدان گونه که احساسش مي کنند ، هست


بي تو اينجا همه در حبس ابد تبعيدند / سالها هجري و شمسي همه بي خورشيدند



گر تو يارم نشوي آخر پاييز من است / فکر بي تو شدنم دشمن بنيان من است / تا زماني که تو شيريني و دوري ز دلم / رنگ خون بر جگر فرهاد من است




گفته بودي گر بيايي مقدمت را گل فشانم، گل چه قابل نازنينم، چشم هايم فرش راهت



دعاي قاصدک ها خوشبختي آدماست، برات آرزوي يه دنيا قاصدک دارم


همه ي بغض من تقديم غرور نازنينت باد، غروري که لذت دريا را به چشمانت حرام کرد



هر بار که کودکانه دست کسي را گرفتم گم شدم، آنقدر که من در هراس گرفتن دستي هستم، ترس از گم شدن نيست


زندگي قافيه باران است، من اگر پاييزم و درختان اميدم همه بي برگ شدند، تو بهاري و به اندازه ي باران خدا زيبايي



شکوفه هاي صورتي فداي مهربونيات / يه دل که بيشتر ندارم اونم فداي خوبيات



شرابي از لبت در جام کردي / مرا با بوسه شيرين کام کردي / دلم آهوي وحشي بود و او را ندانم با چه افسون رام کردي



از آشيانه ي چشمانت کبوتران اميد / به شوق باغ تنت پر گشاده در راهند / ز دره هاي هوس تا فراز قله ي عشق / پريده اند و از تو آب و دانه ميخواهند


ديشب روي شيشه ي تبدار تو را (ها) کردم / با نفسم اسم زيباي تو را جدا کردم / شيشه بدجور ابري و باراني شد / شيشه را يک شبه تبديل به دريا کردم / با نوک انگشت کشيدم عکس زيباي تو را / عکس زيباي تو را سير تماشا کردم


باغباني پيرم که به غير از گلها از هم دلگيرم / کوله ام غرق غم است، آدم خوب کم است / عده اي بي خبرند، عده اي کور و کرند و گروهي پکرند / دلم از اين همه غم ميگيرد، آدمي عاقبت مي ميرد

قوانين علم را به هم زده اي!ا
نبودنت وزن دارد !ا
تهي … اما .. سنگين!ا


قلب من از صداي تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه هاي من کنار تو سلوک شد
عذاب ميکشم ولي عذاب من گناه نيست
وقتي شکنجه گر تويي شکنجه اشتباه نيست



هر چند که دور از عشق بازي هستيم

اما به رضاي عشق راضي هستيم

بر فرض که اين مساله هم حل بشود

ثابت شده ما دو خط موازي هستيم



مهم نيست
از کجا آمده‌اي
يا به کجا مي‌روي؛
من تو را
به هر ‌جهت
دوست دارم!ا


عمري است شبانه روز لب هايت را

لب باز نکن ، هنوز لب هايت را

نه ، سير نمي شوم به چندين بوسه

بر روي لبم بدوز لب هايت را


تو رفته اي
و
من افتاده ام!ا
تو از دست, من از پا


شب گم شده در سياهي چشمانت

شد رود ستاره راهي چشمانت

قربان نگاه تو که اقيانوسي

افتاده به تور ماهي چشمانت


شال و کلاه مي بافم

با خيالت

تا در سرماي نبودنت يخ نبندم


تا عشق دويد از دهانم بيرون

نام تو کشيد از دهانم بيرون

گفتم که به تو حرف دلم را بزنم

يک بوسه پريد از دهانم بيرون


چه کاغذها که سپيدي دلشان از نام تو سياه شد

از دل تنگي هايم

از احساسم

هزاران هزار صفحه سفيد کاغذ سياه شدند

کاغذها عاشق شدند

ولي تو..!ا


تا کي رم آهو ها را در چشمت ببينم و

آه بکشم ؟

عشق جرات مي خواهد عزيزم

مي روم پلنگي دست و پا کنم !ا


عشق يعني با چشم بسته کسي را ديدن و از بين همه دلتنگ يک نفر شدن



اونائي که ما عاشقشون هستيم هيچ وقت از ما دور نميشوند

هر روز کنار ما راه ميروند اما ديده نميشوند … شنيده نميشوند

و هنوز نزديک و هنوز عاشق … هنوز دلتنگ و خيلي عزيز


همواره تنهاييم

در اين نفس تنگي

در قلب يک بن بست

مدهوش دلتنگي



سه شاخه گل برات ميفرستم

يکي از طرف خداوند که نگهدارت باشه

دومي از طرف دلمه که دوستت داره

و سومي از طرف چشامه که دلتنگ ديدارت شده

دلم ز دست زمانه بسي تنگ است / چه کنم که کار دنيا فقط نيرنگ است

نيرنگهاي دنيا هزار و يک رنگ است / خدا کند شود پيدا دلي که با دل من يک رنگ است



هر چند که دلتنگ تر از تنگ بلورم

با کوه غمت سنگ تر از سنگ صبورم

يک عمر پريشاني دل بسته به مويي است

تنها سر مويي ز سر موي تو دورم


به نام خدايي که هستي را با مرگ ، دوستي رابي رنگ ، زندگي را با رنگ ،‌عشق را رنگارنگ ، رنگين کمان را هفت رنگ ، شاپرک را صد رنگ
و من را دلتنگ دوستان آفريد


داشتم اشک هايم را روي نامه اي عاشقانه با قطره چکان جعل مي کردم ، خاطرم آمد شايد دلتنگ خنده هايم باشي
ببخش اگر اين روز ها عشق با گريستن اثبات مي شود


خدايا دلم گرفته ، ميان اين همه آرزوها ، دلتنگ ترين بنده ات را درياب


دلتنگ خنده هاي بهارانت در کوچه خزان زده دلم،نگاه مهربانت را به انتظار نشسته ام.يک شب از کوچه خيالم بگذر شايد عطر گيسويت خواب پريشانم را التيام ببخشد



دوست داشتن تمثيلي از نفس کشيدن من است، سزاواري من در زندگي، شايستگي‌ام در بودن!ا
… اگر سزا بود چنان در آغوش‌ مي‌فشردم که يکي گرديم، و در آن پيکر، نه من دلتنگ
مي‌شدم، نه او مي‌گريخت



زندگي قشنگه اگه با تو باشه… مرگ قشنگه اگه براي تو باشه… دلتنگي قشنگه اگه به
خاطر تو باشه… من قشنگم اگه با تو باشم اما تو هرجور که باشي قشنگي



امشب تمام گذشته ام را ورق زدم

پر از لحظه هاي سياه ، لحظه هاي داغ و پرالتهاب بي قراري ، دلتنگي افسرده ، خاموشي ، سکوت ، اشک ، سوختن …. چيزي نيافتم
نفرين به بودن وقتي با درد همراه است


از تو براي تو و براي دلتنگي هاي هميشگيم مي نويسم
مي گويم که من تو را بهترين ميدانم تو را…ميخواهم


ديگه به نبودت عادت کرده بودم

خو دمو با خيالت راحت کرده بودم

دو باره زد به سرم شعر دلتنگي بگم

براي دل خو دم شعر غريبي رو بگم


دلتنگم و با هيچکسم ميل سخن نيست

کس در همه آفاق به دلتنگي من نيست




خوشحالم که بردم چون کسي رو از دست دادم که دوستم نداشت

خوشحالم که باختي چون کسي رو از دست دادي که دوستت داشت



تو روزگار رفته ببين چي سهم ما شد

از عاشقي تباهي

از زندگي مصيبت

از دوستي شکستو

از سادگي خيانت



با تو بودن خيلي وقته که گذشته

بي تو بودن مثل مهر سرنوشته

حالا اسم تو را هي زمزمه کردن

واسه من نه تو ميشه نه فرقي داره



از دشمنان برند شکايت به دوستان / چون دوست دشمن است شکايت کجا بريم ؟


بنويس اي سنگتراش عاقبت شدم فداش ، بنويس تا بدونه عمرمو دادم براش




بوديم و کسي پاس نميداشت که هستيم

باشد که نباشيم و بدانند که بوديم

 

جانا ز دست عشق تو ، يک دم نباشد راحتم / هر شب خيالت را کشم ، اي ماه تابان در برم


کاش ريسمان محبتمون روزي يکبار پاره بشه تا با هر گره زدن فاصلمون کمتر بشه


آنگاه که آوار تنهايي روحت را در هم شکست

گوشه ي قلبت را بنگر ، من آنجا به انتظارت هستم



بي پنجره اي ، غريبه اي در وهمي / عشق است اگر از آن نداري سهمي

فهميدن عشق عاشقي مي خواهد / يک روز بزرگ مي شوي مي فهمي



ترسم که تو هم يار وفادار نباشي / عاشق کش و معشوق نگه دار نباشي

من از غم تو هر روز دوصد بار بميرم / تو از دل من هيچ خبر دار نباشي



وصل تو کجا و من مهجور کجا / دردانه کجا ، حوصله ي مور کجا

هرچند ز سوختن ندارم باکي / پروانه کجا و آتش طور کجا



ديگر بهار در سبد روزگار نيست / ديگر قرار نيست ، نه ديگر قرار نيست

شادم که زود مي گذرد شاديم ، ولي / غم مي خورم که هيچ غمي ماندگار نيست



کاش ميشد در سايه ي مژگانت

لحظه اي به تماشاي درياي خوشرنگ چشمهايت مي نشستم



کاش ميشد با تو بودن را نوشت / تا که زيبا را کشم بر هرچه زشت

کاش ميشد روي اين رنگين کمان / مي نوشتم تا ابد با من بمان


ميدوني چرا غروب هميشه سرخه ؟

چون هر وقت ميبينه چقدر دوست دارم ، حسوديشون ميشه !ا


از دور برايت گلي ميفرستم که نامش سلام و بويش عطر دوستي و پيامش غم دوري توست


الهي هر کجا باشي وجودت بي بلا باشد ، سر و دستت علي گيرد ، نگهدارت خدا باشد


ز همه دست کشيدم که تو باشي همه ام ، با تو بودن ز همه دست کشيدن دارد


تو ميرسي و در نگاه گرم و مهربان تو ، دوباره محو ميشود تمام ناتواني ام


اگه به زور روزگار از زندگيت ميرم کنار ، ميرم که ثابت بکنم عاشقتم ديوونه وار


با دوست عشق زيباست با يار بيقراري ، از دوست درد ماند و از يار يادگاري



نام تو را تا ميبرم قلبم غريبي ميکند ، چشم انتظاري در دلم درد عجيبي ميکند


خدايا طاقت هجرش ندارم ، تو ميداني که او را دوست دارم ، شده در زندگي ليلاي عشقم ، و من مجنون عشقش در ديارم



اشکاتو پاک کن همسفر ، گاهي بايد بازي رو باخت ، اما اينو يادت باشه ، که باز ميشه زندگي رو دوباره ساخت


اي به خلوتگه دل محرم راز ، با پيامي دل ما را بنواز ، گر بگيري ز دلم تو خبري ، ميکنم هديه به تو بال و پري


اگر بتواني ديگري را همانطور که هست ؛ بپذيري و هنوز عاشقش باشي

عشق تو واقعي است

اونکه ميگفت جونش به جونت بسته است / حالا داره به گريه هات ميخنده

اونکه ميگفت بدون تو ميميره / دروغ ميگه دلش جنس کويره

دروغ ميگه تو گوش نده به حرفاش / نگو ميخواي هنوز بموني باهاش

خيال نکن بدون اون ميميري / بذار بره ، نباشه جون ميگيري



اين روزها ، آب وهواي دلم آنقدر باراني ست ، آنقدر

که رخت هاي دلتنگيم را ، فرصتي براي ،خشک شدن نيست



اي بهار زندگيم ، اي اميد بودنم / غنچه ي لبهاي تو ، گرمي شکفتنم

قامت رعناي تو ، قبله گاه ديدنم / آن نواي گرم تو ، بهترين شنيدنم

کنج آغوش دلت ، جاده ي رسيدنم


تب و تابي داره با تو بودن اي حبيب / قلب خود را قرباني نمودن اي طبيب

در رهت جاني را ستودن اي شکيب / عاشق را معشوق بودن اي رقيب



اونکه نخواست پيشم باشه خودش بايد صبرم بده

خدا گرفتي عشقمو خودت جوابمو بده


وقتي فهميد ميخوامش ، خنديد و رفت / التماس رو تو چشام ديد و رفت

با تمام خوبيهام اون بي وفا / رنگ غم تو چشام پاشيد و رفت



پشت نگاهم نگاهي است که از فراسوي زمان و مکان تو را انتظار مي کشد

تمامي من خواهشي است که لحظه به لحظه تنها تو را فرياد مي زند


من از اين فاصله ها دلگيرم / بي تو اينجا چه غريبانه شبي مي ميرم

ساعت گريه و غم هيچ نمي خوابد و من / در الفباي زمان خسته ي اين تقديرم


ساقه شکستن قانون طوفان است ، تو نسيم باش و نوازش کن



اي دل نگفتمت حذر از راه عاشقي ؟ رفتي ؟ بسوز ، اين همه آتش سزاي توست



دلم تقديم به آنکه به رسم جاده ها دور است ، اما به رسم دل فاصله اي نيست



کم کم ز يادم ميروي اين روزگار و رسم اوست / اين جمله را با تلخي اش صد بار تضمين ميکنم



يک نفر هست که از پنجره ها / نرم و آهسته مرا مي خواند / گرمي لهجه ي باراني او / تا ابد توي دلم مي ماند



ميتوان از آب و نان ، وز جان خود حتي گذشت / ممکن اما نيست مجنون بود و از ليلا گذشت / عاشقان را خرقه اي پوشيدني جز چشم نيست / يا ز خير عشق ، يا ميبايد از دنيا گذشت


گرچه سکوت بلندترين فرياد عالم است ولي گوشم ديگر طاقت فريادهاي تو را ندارد ، عزيز دلم کمي با من حرف بزن



براي کشتن يک پرنده يک قيچي کافيست ، لازم نيست آن را در قلبش فرو کني يا گلويش را با آن بشکافي ، پرهايش را بزن ، خاطره ي پريدن با او کاري مي کند که خودش را به اعماق دره ها پرت کند


اگه با تنهايي و غم تموم بشه عمرم / بدون که تو رو فراموش نميکنم عمرا


اگر تنهاترين تنها شوم باز خدا هست ، او جانشين همه ي نداشتن هاي من است


خدا به من زيستي عطا کن که در لحظه ي مرگ ، به بي ثمري لحظه اي که براي زيستن تلف کردم ، سوگوار نباشم



ارزش وجودي انسان به اندازه ي حرف هايي است که براي نگفتن دارد


شاخه گلت سالها بود در ميان دفترت خوابيده بود ، بي اجازت امروز بيدارش کردم


همه بغض من تقديم غرور نازنينت باد ، غروري که لذت دريا را به چشمانت حرام کرد


خيالت راحت ، ديگر اشکي نيست که به بالينت بريزد و احساس را شکوفا کند ، تنها بغضيست که فرو رفتنش حسرت در چشمانم مي تازد


بريدم بند ناف دلبستگي را با قيچي دلسردي


پرسيدن عشق چيست؟گفتم :؟آتش است,گفت :مگر ديده اي ,گفتم :در آن سوختم


اگر بداني چقدر سخت است ياد بودنت در عمق وحشت نبودنت ، مرا هرگز اينگونه رها نمي کردي


يک سلام از بي کسي تقديم تو ، از دورن کوچه ي دلواپسي تقديم تو ، هستي من گرچه ناقابل ولي تقديم تو ، يک سبد گل هاي ناز اطلسي تقديم تو


هر لحظه ي دوريت برام يک دنيا دلتنگي است و چقدر صبور است دل من ، چرا که به اندازه ي تمام لحظه هاي عاشق بودنم از تو دورم


دوست داشته باش و زندگي کن ، زمان هميشه از آن تو نيست

تو دل منو شکستي اما من دل تو رو نمي شکنم ، چون يه دل شکسته بهتر از دو دل شکسته است


دلتنگي هميشه از نديدن نيست ، لحظه ي ديدار با همه ي زيبايي ، گاه پر از دلتنگي است


تو در آنجا من اينجا بي قرارم ، دل صبري تو داري من ندارم


مي نويسم من که عمري با خيالت زيستم ، گاهي از من ياد کن اکنون که ديگر نيستم


اگر ليلي به مجنون داده مي شد ، دگر هيچ عاشقي رسوا نمي شد


زدي تير به قلبم رد نکردي ، جدايي را تو کردي من نکردم


يه عصا هزار بار ميخوره زمين تا صاحبش زمين نخوره ، عصاتم رفيق


خواب اصحاب کهف قصه تکراري ماست / ما همانيم که در غار دلت پوسيديم



غم ها چو کوه گشته و بيداد ميکند / عمرش دراز باد آنکه ز ما ياد ميکند


خدا حافظ براي تو رهائي داشت / براي من غم تلخ جدائي داشت


گاهي به درد دل خود ميخندم ، خلق دارد تصور که دلي خوش دارم


در اوج يقين اگرچه ترديدي هست / در هر قفسي کليد اميدي هست

چشمک زدن ستاره در شب يعني / توي چمدان ماه ، خورشيدي هست

دو چشمت سرزمين آرزوها ، نگاهت داستان آشنائيست

امان از آن زمان که قلبم ، گرفتار خزان يک جدائيست


بي تو من از نسل بارانم ، چون ابر بهارانم گريانم

بي تو من با چشم گريان ، سيل غم برد آشيانم


بگم سلام دل ميگيره ، بگم عليک دل ميميره

فقط ميگم دوستت دارم ، اين جور دل آروم ميگيره

دواي درد غم خنده باشد ، خوشا آنکه ز غم دل کنده باشد

غم دنيا نخور اي يار ديرين ، که هر کس غم خورد ، بازنده باشد


دلم زيباترين دل هاست امروز / درون اين دلم غوغاست امروز

دلم را در طبق بنهاده بودم / دهم آن را به دست يار امروز


وقتي کسي نيست که به دادت برسه ، داد نزن

شايد از سکوتت بفهمند که چقدر درد و غم تو وجودته


پيام آشنائي مهربانيست / دل بي مهر را داني بها نيست

فقط دانم که انسانهاي عاشق / هم از غم هاي عالم رها نيست


تو را در مثنوي پيدا نکردم / حضور ديگري پيدا نکردم

سرودم هر غزل تنها تو بودي / برايت ثانوي پيدا نکردم

عشق از ازل است و تا ابد خواهد بود / جوينده ي عشق بي عدد خواهد بود / فردا که
قيامت آشکارا گردد / هرکس که نه عاشق است رد خواهد بود


گرچه از فاصله ي ماه ز من دورتري / ولي انگاه همين جا و همين دور و بري / ماه مي
تابد و انگار تويي مي خندي / باد مي آيد و انگار تويي مي گذري


اگر دنياي ما دنياي سنگ است / بدان سنگيني سنگ هم قشنگ است / اگر دنياي ما دنياي
درد است / بدان عاشق شدن هم بهر رنج است / اگر عاشق شدن پس يک نگاه است / دل عاشق
شکستن صد گناه است


همرنگ تمام آرزوهايي مني / غارتگر قلب و جان ، دنياي مني / دور از تو نفس کشيدنم
ممکن نيست / من ماهي تشنه ام تو درياي مني


تو به يک اختر زيبا / تو به آرامي دريا / تو به زيبايي رويا / تو به يک عاطفه ماني
/ تو به يک شعله ي باقي / تو به يک بوي اقاقي / تو به جام سرخ ساقي / تو به يک
رايحه ماني


من از طرح نگاه تو اميد مبهمي دارم / نگاهت را نگير از من که با آن عالمي دارم
اگر دورم ز ديدارت دليل بي وفايي نيست / وفا آن است که نامت را نهاني زير لب دارم


نازنين مثل قناري در قفس ، هر شب هوايت مي کنم / آسمان کوچکي دارم ، فدايت مي کنم

 

منبع :www.smslovel4u.com