شعر پیدا وپنهان - طاهر هاشمی
آن چیست در تو پنهان بر جانُ دل بلا شد
از حُسنِ دلفریــــــــبت بیمار و مبتلا شد
آن چیــــسـت از تو جانا درمانِ من گرفته
ایمان و عقل و هوشم یکــجاهمه فنا شد
آن کو که من ندیـــدم در بند کی اسـیرم
ای وای بر دل من شبگردِ کوچه هـا شد
آن چست در تو پیدا، پنهان ز چشم بینا
دامن کشان غریبی راهی به نا کجا شـد
آن چیست در تو پنهان پیدا نمی شود جز
در چشم شوخ و شنگت فارغ ز ماجرا شد
+ نوشته شده در یکشنبه بیست و پنجم دی ۱۳۹۰ ساعت 22:50 توسط تاحر
|